جایی به اسم وبلاگ

کدام پل ،در کجای جهان ،شکسته است...؟!که هیچ کس به خانه اش نمیرسد ؟!!

جایی به اسم وبلاگ

کدام پل ،در کجای جهان ،شکسته است...؟!که هیچ کس به خانه اش نمیرسد ؟!!

امشب ....

به نام آغاز......

آخ که چقدر دلم هوای بارون کرده ... چقدر دلم واسش تنگ شده خدا

واسه حرفای تیزش که درست میخورد وسط خلوت خودم و خودش

آخ که چقدر دلم واسه آهنگش تنگ شده .. آره آهنگش

وقتی استاد قوامی میخونه

"تو ای پری کجایی که رخ نمی نمایی..... از آن بهشت پنهان دری نمیگشایی"

اشک چشمامو پر میکنه هروقت بهش گوش میدم.....

میدونی الآن چی میخوام؟!

الآن فقط یه آرزو دارم اونم ساحله!

آره امشب دلم فقط ساحل میخواد... قربونش برم خدا اینم ازم دریغ کرده!

 

 

بی خیال....

میدونی امشب دلم آرومیه نوای بارون رو می خواد

امشب چشمام بی خوابن و نم نم بارون تو چشمام

بارون برام یه خاطره هست .. خاطره میلا عشق

خاطره میلادی که تقدیر برای من نوشت

خاطره نداشتن همیشگی چشمای اون

خاطره نبودنش توی شبای سوت و کور

بارونی که هر نم نمش بوی گل و بهار میداد به مخمل سرخ گلای باغچه یه دنیا اعتبار میداد!

بارونی که با زدنش دنیا رو شستو شو میداد اما دل اون همیشه با یه چتر سیاه  رو میگرفت!

وقتی که بارون میباره یاد اونوباز دوباره برام تداعی میکنه

اشک رو تو چشمام میاره ...

دلم میخواد اون بدونه دلم براش بارونیه اما چه فایده اون که باز چتر سیاه رو میگیره!

دلم میخواد اون بدونه که دنیای بزرگتر ها مثل یه زندون میمونه!

بارون ببار رو شیشه ها پنجره تنها نمونه بزار صداتو بشنوه یاد تو یادش بمونه

بارون ببار تا بشکنه سکوت سرد این خونه این حال داغون منو جز تو آخه کی میدونه؟!

 

 

آخ که چقدر دلم میخواد زار بزنم دلم میخواد از روی هر چی پشت بومه بپرم!

یعنی میشه؟!

آخ کاش میشد آدم هزار بار بمیره!

کاش میشد ساعت نره ... پنجره از جا بپره...چراغها رو زمین باشن ...عینکها دودی نباشن ...!

کاش میشد هر چی دیوار بود خراب میشد جای همش پل میزدن

کاش میشد هیچ کس دل هیچ کسی رو خون نکنه بجاش یه دسته گل بده تا اونو آروم بکنه

آره کاش میشد ....

 

اما به قول بچه ها کاشکی رو کاشتن سبز نشد!

درست میگن کاشکی رو بکاری سیاه میشه سبز نمیشه!

...........

 یا علی

 

منو به یادت بیار .... !

به نام یاور بی کسی و همدم غم شبهایم ...

تو هم گر عشق آمد به سراغت این بپرس از او !

بپرس مگر دیوانه کم بود که سراغ مرا گرفته ای؟!

بپرس چرا با خود داروی علاج نیاوردی تا هلاک کنم خود را!

بپرس از گریه و اشک غم دوری معشوق

 

 

بپرس از او که گر عاشق نباشد پس چه کس از درد هرشب تا به صبح و هر سپیده تا به شب هم چو زخم کهنه گاه آرام و گهی از درد میپیچد؟

نمیداند ...!

او نمیداند

 که اگر داند

 اصلا از روز ازل آدم نمی آورد بر این خاک تا او را بیازماید ..!

آه از این دل چه گویم که هم چون آتش اندر زیر خاکستر بسوزد و کسی نمیتواند دید ....!

 من به دنبالت هرچه کردم تو ندیدی تو به دنبالم چه کردی تا نبینم؟!!

و اکنون من ... من ... من...

من بیکس از خود گذشته و درد کشیده باز با آن نگاهت آشنایم...!

من که هرگز رخ تو در چشمم نبوده ولی همیشه نگاهت خانه در نهان خانه دلم داشته

پس آشنایم با تو .. نه با چهره تو..!

طفلی دلم خیلی میخواد که گم نشه و پیشم باشه ..!

خدا کنه نشه و باشه.. !

یا علی

 

تعادل خووووب چیزیه .. خوب!

به نام حکیم.....

 

 

 

خیلی وقته که دلم میخواد خیلی از خیلی چیزا بنویسم ولی خب زمان بهم مهلت نوشتن نمیده!

خیلی روزا توی خیلی تنهایی ها خیلی چیزا خیلی آدما وحتی خیلی حرفا رو واسه خودم تکرار یا حذف میکنم و میخوام بنویسمشون تا یادم بمونه چه چیزایی رو حذف کردم و چه چیزایی رو تکرار ولی نمیتونم بنویسم واز این نتونستن خیلی رنج میکشم .....!

ولی خیلی وقتا هم به خودم می گم چه خوبه که نمینویسم ....!

چه خوبه که حذف کردنیا رو از یاد میبرم و تکرار شونده ها رو زیادی از حد تکرار نمیکنم!

میدونی رفیق توی زندگی هیچی بهتر از تعادل نفس نیست!

آره ...

اگه تعادل داشته باشی خودتم لذت میبری از حذف و اضافه و تکرار اسباب سرنوشتت

اصلا من کاری به آدمای دیگه ندارم ولی خودمو میدونم که معمولا تعادل ندارم توی هیچ کدوم از کارام!

آقا توی درس خوندنه یه وقت میبینی که اصلا نیما رو نمیبینی!

حالا کجاس؟! خدا میدونه کدوم گوشه داره پدر کتابو میخوره!

یه وقتایی هم میبینی که فردا صبح امتحان داره ها ولی تازه داره از این و اون کتاب میگیره یا میپرسه ترم قبلی سوالا از چه قسمتایی اومده بیشتر!

یا مثلا با یکی دوست میشه ....

بگی بمیر واسه دوستت به خدا اگه 1ثانیه معطل کنه! (اونایی که دوستای صمیمی هستند میشناسن!)

ولی در عوض یه چند وقت پیش یکی ابراز دوستی کرد بهش آقا نمیدونی چه تو پریی زد به طرف که .......(دیگه از ادب این متن خارجه توضیحش!)

بعدشم با این که پشیمون شده بود واز خودش متنفرولی خب دیگه کاری نمیشد کرد!

خلاصه بگم که چه خوبه بتونیم خودمونو متعادل نگه داریم تا نه دیگران رو برنجونیم وهم از خودمون واسه خودمون یه شخصیت دوست داشتنی بسازیم.....

......

نیما

یا علی