دلم گرفته از تکرار
از روزهایی که
بی هیچ شب شدند
و شب هایی که
در کوچه پس کو چه های صبح
سر به خاک ساییدند
دلم گرفته از ازدحام غریبه ها
از او که نمی شنود
از او که لهجه ی شیرین نگاه را
هرگز نفهمید و رفت
دلم گرفته
نه از نبودن او
که از ماندن خود
من از سایه ی بی قرار خودم خسته ام
.....
نیما
سلام
خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چه عجب آپیدی؟!!!!!!!!!!!
خدا نکنه دلت بگیره داداشی! گذشته ها گذشته.... آیندرو بچسب
سلام دوست عزیز وبلاگ جالبی داری امیدوارم موفق بشی.
اگر مایلی تبادل لینک کنیم؟
سلام نیما جون ..!!
شعرت قشنگ بود ..!!
فعلا
سلام وب باحالی داری عزیز اگه به منم سر بزنی خوشحال میشم http://niloo1nazii.blogfa.com
http://niloo1nazii.blogfa.com
http://niloo1nazii.blogfa.com